بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
هوالاول
.....السلام علیک ایها الامام الرئوف.....
در جوار بارگاه ملکوتی علی بن موسی الرضا نائب الزیاره دوستان هستم اگه قابل باشم.
عرفه گذشت، نمیدونم با معرفت شدیم یا نه! قربان گذشت، نمیدونم نفسمون رو به قربانگاه بردیم یا نه!
غدیر داره میاد. بیایم سعی کنیم ولایتی بشیم.
یه دو ماهی که ما آموزشی بودیم ظاهرا اتفاقهای مهمی افتاده. از جمله درگذشت برادر گرامی حسن آقای نظری. جهت شادی روحش صلوات( اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
هوالآخر
هوالاول
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
در جوار بارگاه ملکوتی حضرت رضا(ع) نائب الزیاره دوستان هستم
این چند وقت که نبودم در حین انجام خدمت مقدس سربازی بودم(هستم)
با همه سختیش هاش دوران جالبیه. آدم یه سری چیزا رو واقعا درک میکنه. اولین چیزی که من کامل درک کردم اینه که ایرانی ها از هر قوم و طایفه ای که باشن خفن ناسیونالیستن. فقط کافیه یه نفر از دورترین نقطه فلان استان با کسی دعواش بشه. یه نفر از اون طرف همون استان به طرفداری اون میره اونم بدون در نظر گرفتن حق. کوچیک و بزرگ هم نمیشناسه این حس ناسیونالیستی.
اگه خدا بخواد سعی میکنم دوباره بنویسم.
هوالآخر
هوالاول
امروز که مسنجر رو باز کردم از این ویروس مسنجری خبری نبود(تعجبه!). یکی از رفقا یه لینک فرستاده بود که جالب بود.
«اصغر که شهید شد، میدانست روزی خواهد رسید که فقط شهدای نازنین را یاد خواهند کرد. آنها که نه فرزندان پابرهنه جنوب شهری خمینیاند و نه بغض به قربانگاه آمده، نه تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرمآور محرومیتها و نه شمشیر برهنه عدالت علی در برهوت ظلم و تحجر، شهدایی که به «نشستن» فرا میخوانند و گریستن و حال، و نه به قیام و مبارزه و قیل و قال، شهدای نازنین، شهدایی که میشود برچسبشان را چسباند به داشبورد زانتیا و گاز داد تا جمکران!». نویسنده ادامه می دهد: «تا آنجا که یادم میآید، شهدا اینقدرها هم که حالا میگویند، نازنین نبودند، همیشه هم لبخند روی لبشان نبود، آنقدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبعیض از یادشان برود و آنچنان از خوف خدا غش نکرده بودند که هیچ خوفی بر دل هیچکس نیندازند.»
ولی خودمونیم رفقا! باز دم اون بابا گرم که زانتیا داره و عکس شهید رو داشبوردش میچسبونه(!)
راستی اینم لینکش:
http://www.adlroom.com/modules.php?name=News&file=article&sid=3555
هوالآخر
هوالاول
روز جمعه که از مصلی برمیگشتیم یکی از رفقا گفت: بچهها دارن میرن سالن. تو هم بیا بریم. هرچی از ما انکار که دیگه از سن ما گذشته از اون اصرار که بیا بریم. خلاصه بی خیال ما نشد تا اینکه ما رو برد سالن تا حداقل مثل تماشاچی های حرفهای! روی سکو بشینیم و نگاه کنیم. بالاخره جلو سالن رسیدیم که دیدیم اووووووه، آقایون یه 2 ساعتی زود تشریف آوردن. ولی این رفقای ما هم کم نیاوردن و میخواستن عین 2 ساعت رو منتظر بمونن. ما که بی خیال شدیم و راه افتادیم سمت خونه. شنیدم یکی از بچه ها داشت به یکی دیگه میگفت:
«اگه فقط همین قدر با طمع منتظر امام زمان بودیم تا الان بهش رسیده بودیم»
من هم یه خورده فکر کردم و رفتم آروم زدم رو شونش گفتم : دادا ! خدا رو شکر کن حداقل به این نتیجه رسیدی!
هوالآخر
هوالاول
میگویند بهترین دوست آن است که آدم را به یاد خدا بیندازد و یا از غفلت باز دارد، و چه نیکو رفیقی بود رمضان...
رفقا سلام
روز عید قسمت شد نماز عید رو پشت سر حضرت آقا بخونیم.
بعد از نماز بعضی از مسئولین محترم رو دیدیم که ظاهرا اونها هم این فیض نصیبشون شده بود. بگذریم از این که اسکندری (وزیر جهاد) رو موقع سوار شدن به ماشینیش دیدم و تو یه چشم به هم زدن یقه کردیم تا مشکل یکی از دوستان رو حل کنه، ولی یه چیز خیلی برام جالب بود:
نماز عید توفیقی شد تا دوباره بعد از انتخابات سردار سرتیپ پاسدار، دکتر خلبان، شهردار تهران رو ببینیم. اینش جالب بود که یکسری ها بقدری دور این بنده خدا رو شلوغ کرده که هیچ کدوم از خلق الله نمیتونستن برن جلو و دو کلمه مشکلشون رو به ایشون بگن.جالب تر این بود که یکی از مردم( که انشاالله از اطرافیان نزدیک جناب شهردار نبود) یک پلاستیک گل مخصوص سر ریختن! آماده کرده بود و دم به دیقه شهردار رو گلبارون میکرد.
پینوشت:
_یکی نیست بگه خب داداش من! یه خورده به این اطرافیانت بگو عقب تر برن بلکه چارتا خلق الله بیان و مشکلشون رو حل کنن
_ بابا جون یکی به این بنده خدا بگه مردمی بودن به گل ریخت سر طرف نیست.
یا علی مدد
هوالآخر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
اشتراک